اهمیت شناخت اسباب نزول از نگاه دانشمندان
لزوم توجه به اسباب نزول
پس از صحابه و تابعین صاحبنظران علوم قرآنی نیز دربارهی لزوم توجه به اسباب نزول نوشتهاند:واحدی مینویسد: ممکن نیست تفسیر آیه، مگر زمانی که سبب نزول آیه را بدانیم. (1) ابن دقیقالعید معتقد بود: «شناخت سبب نزول راهی محکم برای فهم معانی آیه است. » (2) دانشمندان اصول فقه میگویند: شناخت اسباب نزول برای کسی که هدفش آگاهی از قرآن است لازم است. (3) نیز مینویسند: «غفلت از آگاهی از اسباب نزول باعث میشود انسان از مدلول حقیقی آیات دور شود. » (4)
شاطبی شناخت اسباب نزول را برای کسی که درصدد شناخت قرآن است لازم میدانست به اعتقاد وی: «جهل به اسباب نزول باعث اشکال و شبهه میشود. » (5)
غالب قرآنپژوهان و مفسران اسباب نزول را یکی از ابزار و مقدمات لازم برای فهم آیات الهی معرفی کردهاند. (6)
فخر رازی نوشته است: «قبل از شروع به تفسیر قرآن باید به سبب نزول پرداخت. » (7)
ابوالفتوح تفسیر را علم به اسباب نزول دانسته و میان این دو ارتباطی نزدیک برقرار کرده است. او نوشته است: «تفسیر علم به سبب نزول آن آیت باشد. » (8)
گذشته از صحت یا سقم این تعریف، بغوی نیز تفسیر را مترادف آشنایی با اسباب نزول دانسته است. او در تعریف تفسیر مینویسد: «تفسیر سخنگفتن در اسباب نزول آیه و شأن و قصهی آن است. » (9)
قاسمی در محاسنالتأویل میگوید: «عالم به اسباب نزول، عالم به قرآن است. » (10)
زرکشی الوین نوع از انواع کتاب البرهان را به بحث دربارهی سبب نزول اختصاص داده است. او شش فایده برای شناخت سبب نزول برشمرده که به تفصیل به هر یک خواهیم پرداخت. اکنون فهرستوار به آن اشاره میکنیم:
1- شناخت حکمت تشریع احکام و علت نزول آیه
2- فهم معنای آیه
3- تخصیص حکم به سبب، از دیدگاه کسانی که ملاک را خصوص سبب میدانند نه عموم لفظ
4- دفع توهم حصر در مواردی که چنین مینماید.
5- رفع اشکال و ابهامی که ممکن است از ظاهر آیه به ذهن برسد. (11)
6- عدم خروج سبب نزول از حکم آیه در صورتی که حکم آیه مشمول تخصیص باشد.
سیوطی دو فایدهی فهم معنای آیه و رفع اشکال را در یک فایده ذکر میکند و بر این شش فایده، فایدهای دیگر هم میافزاید:
7- شناخت فرد یا افرادی که آیه دربارهی آنها نازل شده است. (12)
شیخ عبدالقادر، آل غازی، موارد اول و سوم و پنجم را از فواید اسباب نزول دانسته و نوشته است: «کسانی که میگویند اسباب نزول هیچ فایدهای ندارد خطا کردهاند. » (13)
شهید مطهری در اینباره مینویسد:
«آشنایی با قرآن به مقدماتی نیاز دارد. یکی از آن مقدمات، آشنایی با تاریخ اسلام است زیرا قرآن مثل تورات یا انجیل نیست که یکباره توسط پیامبر (ص) عرضه شده باشد، بلکه این کتاب در طول 23 سال دوران زندگی پیامبر (ص) از بعثت تا وفات در خلال جریان پرهیجان تاریخ اسلام نازل شده است و از همینروست که آیات قرآن به اصطلاح «شأن نزول» دارند، شأن نزول چیزی نیست که معنای آیه را در خود محدود کند بلکه به عکس، دانستن شأن نزول تا حدّ زیادی در روشنشدن مضمون آیات مؤثر و راهگشاست». (14)
رمضان بوطی مینویسد:
«شناخت اسباب نزول اهمیت زیادی در روشنشدن معانی آیات و دستیابی به حقیقت تفسیر آیات دارد، زیرا چه بسا ظاهر آیهای دلالت بر چیزی داشته باشد که مراد واقعی نیست اما با اطلاع از مناسبتها و سبب نزولها عامل خطا، حذف و حقیقت معنا و نهایت شمول و گستردگیاش معلوم میشود. » (15)
حتی عدهای شروع به تفسیر قرآن را برای کسی که به اسباب نزول اطلاع کافی ندارد، حرام دانستهاند. (16)
«علم به شرایط، هنگام، و جهات نزول آیات قرآن، سرآمد علوم قرآنی است. » (17)
وهبه زحیلی مینویسد:
«شناخت اسباب نزول آیات، فواید زیادی دارد و نقش مهمی در تفسیر و فهم آیات الهی ایفا میکند زیرا اسباب نزول قرینههایی را ارائه میکند که علت تشریح حکم و هدفها و اسرار آن را نشان میدهد و به فهم قرآن کمک میکند. » (18) وی میافزاید:
«همهی اینها اشاره دارد به اینکه احکام قرآن برتر و بالاتر از سطح حوادث نیست که قابل تطبیق بر زمانها و نسلهای بعد نباشد، بلکه علاج قطعی برای همه دردهای اجتماع است. » (19)
ابن عاشور علت نیاز مفسر به سبب نزول را چنین برمیشمرد:
1- توضیح مجمل و جنبههای پوشیدهی آیات.
2- سبب نزول گاه تفسیر آیه است.
3- سبب نزول گاه دربردارندهی ادلهای است که مفسر در تأویل آیات از آن کمک میگیرد.
4- سبب نزول مفسر را به درک خصوصیات بلاغی قرآن رهنمون میشود.
5- بعضی از سبب نزولها مبیّن مجمل نیستند، ولی وجه تناسب و چینش آیات در کنار هم را بیان میکنند. (20)
به نظر ابن عاشور نزول آیات همزمان با وقوع حوادث دلیل اعجاز قرآن است و شناخت سبب نزول ادعای آنان را که مدعی «اساطیرالأولین» بودن قرآن بودند ابطال میکند. (21)
این مطلب را میتوان از فواید آشنایی با اسباب نزول دانست. زرقانی نیز بدان اشاره کرده است. او مینویسد: نزول قرآن همزمان با وقوع حوادث ادعای آنان را که میگفتند قرآن اساطیرالأولین است باطل میکند، و نیز ادعای کسانی را که میگفتند قرآن ساخته و پرداختهی شخص محمد است، چراکه رویدادی رخ میداد و مردم آن را میدیدند یا میشنیدند و آیات الهی برای توضیح و تفسیر آن نازل میشد. در مواقعی پرسشگری سؤال میکرد و پیامبر (ص) پاسخی نمیداد، مگر اینکه وحی بر او نازل میشد، و همهی اینها نشان میدهد که: «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى». (22)
زرقانی به اثبات اعجاز قرآن از طریق شناخت اسباب نزول تأکید میکند. (23)
از نظر آقای معرفت مهمترین دستاورد شناخت اسباب نزول، کمک به فهم معنای آیه است و برای تأکید بر این امر نمونههایی را گزارش میکند. (24)
لطفی صباغ از فواید شناخت اسباب نزول به تفصیل به درک فهم اعجاز قرآن اشاره میکند، چرا که آشنایی با سبب نزول، اطلاع از مناسبت کلام الهی با مقتضای حال را به دنبال دارد. به نظر او جهل به سبب نزول در مواردی ایجاد اشکال و شبهه میکند. به اعتقاد او شناخت اسباب نزول برای کسی که میخواهد طعم شیرین اعجاز قرآن را بچشد و بر اسرار آن آگاه شود لازم است. (25)
غازی عنایت نیز به گستردگی و همراه با نمونه به بیان مواردی میپردازد که سیوطی در فواید اسباب نزول نوشته است جز آنکه مورد چهارم- دفع توهم حصر- و پنجم- رفع اشکال از ظاهر نص- را ذکر نکرده است. (26)
ابوشبهه علاوه بر موارد مذکور توسط سیوطی موارد «تثبیتالوحی و تیسیرالحفظ» را افزوده است. (27)
قرضاوی، فواید شناخت اسباب نزول را به دو عنوان تقلیل میدهد:
1- شناخت اسباب نزول آگاهی به مقتضای زمان نزول است که اطلاع از آن برای فهم معنای هر کلامی، ضروری است.
2- جهل به سبب نزول موجب بدفهمی و ایجاد شبهه و در نتیجه بروز اختلاف و نزاع دانشمندان امت میشود. (28)
شهید صدر نیز بر اهمیت شناخت اسباب نزول در فهم صحیح آیات تأکید کرده و به نمونههایی که پیشینیان آوردهاند، استشهاد میکند. (29)
فضل عباس نیز مانند غازی عنایت به تفصیل به پنج مورد از آنچه پیشینیان عنوان کردهاند پرداخته است. (30)
عمادالدین رشید از این هفت مورد تنها به مورد اول- شناخت حکمت تشریع و مورد دوم- فهم معنای آیه- و مورد چهارم- دفع توهم حصر- و مورد پنجم- رفع اشکال از ظاهر نص- و مورد هفتم- شناخت افراد- اشاره میکند و دو مورد را که در پژوهشهای اخیر به آن توجه شده میافزاید:
«اول آنکه اسباب نزول با تبیین موقعیت مخاطب و جامعه در هنگام نزول قرآن، به درک بهتر بلاغت قرآن کمک میکند، و دوم آنکه شیوههای تربیتی قرآن را به ما مینمایاند. » (31)
محمد عبدالرحیم محمد مینویسد:
«کسی که در مقام مطالعه و بررسی شیوهی تفسیری پیامبراکرم (ص) برآید و به تفسیر و حدیث مراجعه کند در نگاه اول درمییابد که اسباب نزول، والاترین جایگاه را در این شیوه واجد است. » (32)
نگاهی دیگر:
«قرائت متن در افق تاریخی، ارتباط دوسویه میان متن و واقعیت»
نصر حامد، فصل مستقلی از کتاب «مفهومالنص» را به تفصیل از اهمیت سبب نزول در فهم نص قرآن و استخراج دلالت آن و نیز شناخت حکمت تشریع به خصوص در آیات احکام اختصاص داده و نمونههایی ذکر کرده است.البته آنچه او از اهمیت و فایدهی شناخت اسباب نزول آورده حقایقی است که دانشمندان پیش از او بدان توجه داشتهاند اما رویکرد او به این موضوع با گذشتگان فرقهایی دارد. وی به روش- قرائت سیاقی- یا قرائت متن در افق تاریخی آن پای فشرده و آن را در آثار خود به شکلهای گوناگون مطرح کرده است. این دیدگاه از پیوند آموزههای وحیانی با آگاهیهای مردمان عصر نزول بحث میکند و از نقش محیط در شکلدادن به قالب الفاظ و استدلالهای قرآنی سخن میگوید. او دربارهی اسباب نزول نوشته است:
«دانشمندان اصولی بر علوم قرآنی به ویژه «اسباب نزول» و «ناسخ و منسوخ» در کنار علوم زبانی به عنوان ابزار اساسی تفسیر و استخراج احکام و استنباط آن از متون تکیه میکنند اینها مهمترین ابزارهای روش «قرائت سیاقی» یا قرائت متن در افق تاریخی، فرهنگی نیز هستند ... اگر اصولیان بر اهمیت «اسباب نزول» برای فهم معنا تأکید میکنند به قرائت در افق تاریخی از زاویهی گستردهتری مینگرند و آن، به طور کلی افق تاریخی- اجتماعی نص است. پژوهشگر میتواند احکام و تشریعات را در سیاق تاریخی قرن هفتم میلادی قرار دهد و مشخص کند کدام یک اصل است و مربوط به پیدایش وحی و تأسیس شریعت، و کدامیک مربوط است به عادتها و عرف دینی یا اجتماعی پیش از اسلام، نیز میتواند تشخیص دهد که از میان مسائل مربوط به عرف یا آیینهای گذشته، کدام را اسلام به طور کلی پذیرفته یا در آن تغییرهای ایجاد کرده است مانند حج، و کدام را به طور جزئی پذیرفته اما با این تلقی که اگر مسلمانان آن را دگرگون کنند بهتر است، مانند «بردگی»، و ...» (33)
«علم اسباب نزول، یعنی شناخت موقعیت زمانی، مکانی، فردی، اجتماعی، سیاسی، اعتقادی، و دیگر زمینههایی که نزول آیهای یا بخشی از آیات را سبب شده است و دربارهی فایده آن مینویسد: علم اسباب نزول به دلیل ارتباط مستقیم با فضای نزول آیات و ترسیم زمینههای پیشین وحی جایگاه چشمگیر و مؤثر دارد. » (34)
به اعتقاد وی قرآن محصولی فرهنگی است که خود نیز بر تولید و فرهنگزایی تواناست. (35) وی به شدت بر کسانی که به وجود قرآن در لوح محفوظ، پیش از نزول تدریجی آن، معتقد هستند، انتقاد کرده و بر آن است که ایمان به وجود پیشینی برای قرآن تهاجمی بر فهم علمی پدیدهی متن قرآن است:
«دیگر نباید گفت قرآن وجود متافیزیکی پیش از نزول دارد، کسانی که این حرف را میزنند در واقع میکوشند بر «محصول فرهنگی» بودن قرآن سرپوش بگذارند و جلو فهم علمی دربارهی پدیدهی «متن» را بگیرند، اما واقعیت این است که ایمانداشتن به منشأ آسمانی قرآن و امکان گونهای وجود پیش از شکلگیری آن در فضای فرهنگ و واقعیت، با فهم متن از طریق شناخت فرهنگ متعلق به آن ناسازگار است. » (36) لذا مینویسد: «اسباب نزول از مهمترین دانشهایی است که پیوند متن قرآنی با واقعیت و گفتگوی آن دو با یکدیگر را نشان میدهد ...» (37)
«دانش اسباب نزول با حقایقی که بر ما عرضه میکند دست مایهای نو در اختیار ما مینهد که متن قرآنی را پاسخ و واکنشی در ردّ یا قبول واقعیت خارجی میداند و بر رابطه گفتگو و دیالکتیک میان متن قرآنی و واقعیت صحه میگذارد. » (38)
«... دانستن سبب نزول، گاه مفسر را به قرائت صحیحی از آیه میرساند و از این جهت وی را به فهم آیه نزدیکتر میکند. » (39)
نصر حامد به این مبحث به عنوان دلیلی روشن بر پیوند نص قرآنی با فرهنگی و اجتماعی و در نتیجه تأثیر و تأثّر این دو برهم- که از مباحث مربوط به هرمنوتیک قرآنی است- توجه کرده است. زیرا چنان که اشاره شد وی تأثیر محیط را تنها در شکلدادن به قالب ظاهری استدلال محدود نمیبیند بلکه از تأثیر آن در خود پیام هم سخن میگوید و لذا مینویسد:
«اسباب نزول جزئیات تعامل با واقعیت زنده و تاریخی و مراحل دقیق شکلگیری متن قرآنی در واقعیت و فرهنگ را به ما ارائه میکند. » (40) نیز مینویسد:
«اسباب نزول، به عنوان دلیلی روشن بر پیوند نص قرآن با واقع فرهنگی و اجتماعی و در نتیجه تعامل دو جنبهی تأثیرگذاری بر آن و تأثیرپذیری از آن اهمیتی درخور مییابد. » (41)
مهمترین نکته در تحلیل زبانشناختی و استفاده از دانش هرمنوتیک او، این است که به اعتقاد او شناخت علمی، عینی، و دقیق شرایط یک متن امکانپذیر است پس مفسر با کمک بررسی اسناد، حقایق و دادههای تاریخی، و ... فاصلهی زمانی و تاریخی را (که او را از دنیای متن جدا میکند) از میان برمیدارد و به گونهای هم عصر مؤلف میشود. هر متفکر باید از قید و بندهای تاریخی معاصر رها شود، تعصبها، پیشداوریها، و باورهای نادرست امروزی را از ذهن خود پاک کند تا به معنای درست موضوع دست یابد. به اعتقاد نصر حامد، همانگونه که نزول آیات بر جامعهی جاهلیت تأثیر مستقیم داشت جامعهی آن زمان نیز در نزول آیات تأثیر داشته است وی به تعامل میان فضای جامعه و نزول آیات قائل است؛ او معتقد است:
«واقع فرهنگی در آن زمان سحر را پذیرفته بود و بدان اعتقاد داشت چون نصوص دینی از نظر زبانی و فرهنگی، بشری و انسانیاند؛ بشربودن پیامبر با تمام لوازم و نتایجش از انتساب او به دورهی فرهنگ و واقع خاص، بینیاز از اثبات نیست. » (42)
«... آمدن کلمهی «حسد» در متون دینی دلیل بر وجود فعلی و حقیقی آن نیست بلکه نشان از وجود مفهومی و ذهنی آن در فرهنگ است...» (43)
«سحر و حسد و جن و شیاطین مفرداتی از یک بافت ذهنی خاص هستند که به دورهای مشخص از سیر آگاهی و معرفت انسانی مربوط است. » (44)
«قرآن به این دلیل از جن و چشمزخم و سحر سخن میگوید که مردم صدر اسلام وجود آنها را قبول داشتند پس الفاظ به کاررفته در قرآن بر مفاهیم ذهنی آنها دلالت دارد... » (45)
«پارهای از دلالتهای جزئی را- بویژه در حوزهی احکام و تشریعات- پیشرفت واقع اجتماعی و تاریخی کنار میزند و از این رو اینها مبدّل به شواهدی دلالی و تاریخی میگردند ...» (46)
دربارهی رابطهی تأثیر و تأثر نص و واقعیت نوشته است:
«در دورهی شکلگیری متن قرآنی در فرهنگ، فرهنگ فاعل و متن قرآنی، منفعل است و ای انفعال از طریق سازوکارهای زبان است، و در مرحلهی شکلدهی متن قرآنی به فرهنگ، متن قرآنی فاعل و فرهنگ منفعل است. در این مرحله فرهنگ به متن قرآنی شکل نمیدهد بلکه آن را بازخوانی میکند. » (47)
«... اگر مبنا این باشد که متون دینی (قرآن و سنت) متونی انسانی هستند یعنی متونی با زبان و فرهنگ بشری، پس از انسانیت پیامبر (ص) با تمام نتایج آن، مانند وابستگی به فرهنگ و زمان واقعیت است و نیازی به اثبات ندارد. » (48)
به اعتقاد او چون جامعهی عرب پیش از اسلام، جامعهای قبیلهای، تجاری، و بردهداری بود، طبیعی بود که این واقع از نظر زبانی و دلالی و احکام و قوانین در نص منعکس شود و نص از آن تأثیر پذیرد و پس از گذشت سالها قابل تمسّک نباشد و فقط آنها را یک استشهاد تاریخی دانسته است. (49) او مینویسد:
«نصّ قرآنی در حقیقت محصولی فرهنگی است. مراد از این جمله آن است که نص قرآنی در مدّت بیش از بیست سال در متن واقع و فرهنگ شکل گرفته است. » (50)
«... و مراد از «شکلگرفتن» وجود متشخص این متون در واقع و فرهنگ است، صرفنظر از هرگونه وجود پیشینی در علم الهی یا لوح محفوظ. » (51)
- ارتباط دیالکتیک میان نص و واقع
این ارتباط تام میان نص و واقع و انطباق آن بر قرآن در تحقیقات حسن حنفی در «الوحی والواقع، دراسة فی اسبابالنزول» نیز دیده میشود.حسن حنفی که استاد ابوزید است (52)، از سهم واقع و فرهنگ عصر نزول در تکوین نصوص قرآن و سنت سخن گفته است و مینویسد:
«تمامی آیات قرآن به خاطر حادثه یا وقایعی که در زمان نزول رخ داده است، نازل شده و آیه یا سورهای نداریم که بدون سبب نازل شده باشد. سبب ظرف، حادثه یا اجتماعی است که آیه در آن نازل شده است و چون نزول یعنی فرود از فراز، پس سبب به معنای صعود از اسفل به اعلی است، و چون آیه بدون وقوع سبب نازلنشده پس ادنی شرط نزول اعلی محسوب میشود. » (53)
البته حسن حنفی از تعداد اندک روایات اسباب نزول غافل نمانده است، لذا مینویسد:
«از میان 114 سوره و بیش از شش هزار آیه، مجموع 460 حادثه است که میان آیهها و سورهها منتشر شده و بسته به کوتاهی یا بلندی سوره، حوادث و اسباب کم یا زیاد میشود. گاه یک حادثه سبب نزول چند آیه شده است. » (54)
در مقابل محمد شحرور که معتقد به وجود پیشینی قرآن در لوح محفوظ است. میگوید: «هیچیک از آیات قرآن سبب نزول ندارد. » (55)
تأثیر محیط بر نزول آیات
از نظر برخی دیگر، اسلام دو دسته است، ذاتی و عرضی. اسلام عقیدتی عین ذاتیات است و اسلام تاریخی عین عرضیات. و مسلمانی در گرو اعتقاد و التزام به ذاتیات است. (56)آقای سروش معتقد است که: «پرسشها و داستانها و حوادثی که در قرآن آمده است عرضی و غیرمرتبط به اسلام حقیقی است که اگر آن حوادث نبود در قرآن هم مطرح نمیشد و اکنون که هستند بیش از امر عرضی نیستند. به عبارت دیگر قرآن میتوانست بیشتر یا کمتر از این باشد که اکنون هست و باز هم قرآن باشد. » (57)
نیز نوشته است:
«پارهای از احکام فقهی و شرایع دینی عرضیاند یعنی محصول و مولد رویش پرسشهایی تصادفی و گاه نامطلوباند. » (58)
و در جایی دیگر میگوید:
«قرآن با حفظ روح و امهات و محکماتش تدریجیالنزول و تدریجیالحصول شد، یعنی تکوین تاریخی پیدا کرد. کسی میآمد و از پیامبر (ص) سؤالی میکرد، کسی تهمتی به همسر پیامبر میزد، کسی آتش جنگی برمیافروخت، یهودیان کاری میکردند، نصرانیان کاری دیگر، تهمت جنون به پیامبر میزدند، درباره ازدواج پیامبر با همسر- مطلقهی- زید شایعه میساختند، ماههای حرام را از نقد به نسیه بدل میکردند ... و اینها در قرآن و در سخنان پیامبر منعکس میشد ... یعنی حوادث روزگار در تکوین دین اسلام سهم داشتهاند و اگر حوادث دیگری رخ میداد چه بسا اسلام (در عین حفظ پیام اصلی خود) با تکوین تدریجی دیگری روبرو میشد و ما با الگوی دیگر، و جامعهای دیگر که به دست پیامبر ساخته میشد مواجه بودیم. » (59)
آنچه از آقای سروش آوردیم گو اینکه مستقیماً با بحث اسباب نزول پیوند ندارد و جهتگیری بحث ایشان بیشتر در جهت طرح «ذاتی» و «عرضی» بودن معارف قرآن است و اینکه چنین تقسیمی از آموزههای قرآن درست است یا نه در مقام دیگری باید مطرح شود. امّا از سویی دیگر مطالب وی به گونهای غیرمستقیم نشانگر اثرپذیری آیات از فرهنگ زمانه و اثرگذاری حوادث و پدیدهها در چندی و چونی آیات و نزول قرآن است. اکنون به اجمال به نقد دیدگاههای یادشده میپردازیم و در ضمن آیه به چگونگی سخنان آقای سروش و مطالب همگون نیز میپردازیم.
نقد این رویکرد
1- باید دانست آنچه در قرآن هست به اعتبار نقش هدایتگرانهاش نازل شده و عیناً سخن حکیمانهی خداوند است پس تعیین مقدار قرآن بر اساس علم الهی است و بیشک اگر حکمت الهی اقتضا میکرد که هدایت بشری با آیات بیشتر یا کمتری انجام پذیرد، خداوند متعال چنین میکرد. امّا نزول «الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ ...» نشان داد، که نیازی به نزول آیهی دیگر نیست و حجت الهی تمام است.2- چگونه قابل اثبات است که اگر رسول خدا (ص) یک سال دیگر در حیات دنیوی بود ممکن بود آیه یا آیاتی نازل شود در حالی که آیه اکمال که در حجةالوداع یعنی دست کم دو ماه و اندی قبل از رحلت رسول اکرم (ص) نازل شده و در این مدّت هیچ آیهای نازل نشد آیا نمیشود گفت اگر رسولالله (ص) چندین و چند ماه دیگر هم زنده میماند باز هم آیهای نازل نمیشد؟
این که نشان طرح پرسشهای مخاطبان را علت اصلی و سبب حقیقی نزول بخشی از ایات دانسته و حوادث و وقایع را اموری اتفاقی، بلکه تحمیلی بر نزول آیات دانستهاند، از کجا قابل اثبات است؟ حقیقت این است که اینگونه آیات که ناظر بر جریان یا حادثهای است تنها و تنها نشانگر واقعنگری آیات الهی است. به واقع حوادث، پدیدهها، پرسشها و فضای فرهنگی قالب است، نه محتوا. به دیگر سخن «طریقت» دارد، نه «موضوعیت». یعنی حوادث و تبیین آیات در نگرش به آنها، قالبی دارد و محتوایی و روحی. آنچه مورد توجه اصلی و رویکرد بنیادی آیات است روح و محتوای آیات است که برهنه از دایره مکان و چنبره زمان است.
برخی از دانشمندان نگرشهایی اینچنین را برخاسته از نوع نگرش نویسندگانی دانستهاند که نگرش تجربی بحثهایی ماورایی را مینگرند و خداوند را همانند موجودات مادی میدانند که با تأثیرپذیری از حوادث جاری در میان مخلوقاتهر روز حرف تازهای بیاورد:
«رهیافت این نگرش در وحی و دین، نگرش دنیوی، زمینی و زاییدهی ذهن و اندیشه بشر است. » (60)
ایشان طرح پرسشهای مخاطبان را علت نزول بخشی از آیات دانسته و حوادث و وقایع را اموری اتفاقی، بلکه تحمیلی بر نزول آیات دانستهاند.
غزالی در نفی عصریبودن معارف قرآنی مینویسد:
«دلیل استمرار و بقای مفهوم عام، آن است که اعتبار و حجیت از آن لفظ شارع است نه پرسش سؤالکنندگان و سبب نزول لفظ. » (61)
هدف از نزول قرآن هدایت بشر است. شیوهی هدایت میتواند پاسخگویی به وقایع باشد، اما نه هر حادثه و واقعهای، بلکه هر آنچه در هدایت انسانها و نسلهای بعد تأثیر دارد. (62)
و هرآنچه باعث سعادت بشر است در قرآنکریم آمده است. (63)
یکی از محققان معاصر نوشته است:
«قرآنکریم دربردارنده ختم رسالت و ختم ادیان آسمانی است و محدود به زمان و مکان و اجتماع و خطاب خاصی نیست. تشریع الهی نازل میشد چه مردم میپرسیدند و چه نمیپرسیدند، و تابع حوادث و وقایع نبود، لذا اصولاً به کاربردن کلمهی سب بر نزول آیات الهی صحیح نیست. » (64)
به همین علت سامر اسلامبولی پیشنهاد میدهد به جای اصطلاح سبب نزول «تاریخیهالنزول» استفاده شود: یعنی وقت و حادثهی مناسبی که خداوند متعال مصلحت دانسته آیه یا آیاتی را نازل کند. (65)
به اعتقاد او وجه ارتباط حوادث معین با نزول نص، سبب نزول نیست بلکه ظرف مناسب برای نزول نصل الهی است و تحت عنوان «تاریخیةالنزول» خواننده میفهمد ظرفها و موقعیتهای زمانی و مکانی که در آنها آیه نازل شده کدام است.
سامر اسلامبولی با توجه به معنای لغوی سبب مینویسد:
«السبب مایلزم من وجوده الوجود و من عدمالعدم» و «نمیتوان بر نزول آیات الهی سبب اطلاق کرد، آیات الهی خطابش انسان و جهان خلقت است نه گروه قوم معیّن» (66) و علت نزول آیات هدایت بشر است نه حادثهای کوچک.
آیات سورهی مائده: الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ كَفَرُواْ ... الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ ... دلالت میکند که دین اسلام کامل شده و همه آنچه باید گفته میشد، نازل شده است. (67)
البته وجود حوادث و وقایعی که موجب نزول آیه یا آیاتی شدهاند، از واقعیتهای انکارناپذیر است. قرآنکریم که کتاب زندگی است، گاه آیات را بر اشاره به آن حوادث نازل کرده است، پیامبراکرم (ص) نیز در طول دوران رسالت خود با توجه به حوادث، وقایع و مسائل موجود در جامعهی آن روز به نقد، تحلیل، و صدور حکم میپرداخت. خداوند متعال در جایجای آیات، قرآن را در پیوند با وقایعی خاص که آنها را با اجمال و گاه با تفصیل گزارش میکند نازل کرده است. شناخت کامل قرآن بدون توجه به فرهنگ و فضای نزول آیات ممکن نیست و مفسر با نزدیککردن خود به افق تاریخی عصر نزول، میتواند فهم صحیحی از آیات این موضوع به دست آورد. آنان از انفال میپرسند از جنگ در ماههای حرام، دربارهی ذیالقرنین، ملائکه را دختران خدا میدانستند، بعضی جبرئیل را دشمن میخواندند، حکم ظهار را خداوند در جواب شکایت زنی دردمند نازل فرمود، خداوند دربارهی مناسک حج مردم را به آداب دوران جاهلیت ارجاع میدهد. سورهی تحریم از دعوایی خانوادگی و بیادبی دو تن از همسران پیامبر (ص) سخن میگوید، در سورهی مدثر اندیشه و سخن ولیدبن مغیره را گزارش و تحلیل میکند. در سورهی توبه از سه نفری سخن میگوید که از جهاد کناره گرفتند و خداوند بر آنان خشم گرفت و ... در همهی این آیات و آیات متعدد دیگر، گرچه خداوند از کسی نام نمیبرد و به اجمال از رویدادها یاد میکند، اما از نوع تعبیر روشن است که حکایت جزئی و واقعی را گزارش میکند و عناصری از آن فرهنگ در گفتار و امثال و ... در کلام الهی موجود است و قرآنپژوهان را بر آن میدارد تا به بحث از اسباب نزول بپردازند، اما این بدان معنا نیست که قرآن را مؤثر از شرایط محیط و دیگر عوامل و نقشپذیر از آن بدانیم و آن را در سطح واقعیتهای روزمره و جزئی از محیط اجتماعی اطراف خود پایین بیاوریم. قرآنکریم در اوضاع و احوال جامعهی عرب مؤثر بود، و ناظر بر آن و از این طریق انسانها را به سوی هدایت و کمال فراخواند.
آداب و سنن عبادی و اجتماعی و فرهنگی ... رایج و مرسوم در میان مردمان عصر نزول یکسره باطل و خرافی نبوده است. تأیید و امضای بعضی از سنتها و باورهای آن دوره، همراه با پیراستن آنها از تحریف و انحراف، دلیل بر تأثیرپذیری قرآن از محیط و فرهنگ آن عصر نیست. وجود عقاید خرافی بدون ابطال آنها در قرآن، افکندن انسانها به ورطهی جهل و نادانی است که با حکمت خدا منافات دارد. هیچ دلیل قاطعی بر نبودن جن و سحر وجود ندارد بلکه آیات سورهی جن و قلم بر وجود آنها دلالت دارد.
هدف از نزول قرآن، زدودن غبار نادانی و اعتقادهای باطل از جامعهی اسلامی و هدایت و رستگاری بندگان است.
قرآنکریم با توسعه و تضییق معنای برخی از واژهها، بدان مفهومی جدید در جهت هدفهای خود داده است و در این مسیر از تمام قابلیتهای زبان عربی نظیر مجاز، کنایه و استعاره، و ... مطابق با فهم مخاطبان اولیهی وحی سودجسته، بیآنکه از منزلت مفاهیم والا و متعالی آن کاسته شود. باورها و سنتهای بسیاری که در فضای زندگانی مردم آن عصر ریشه دوانده و سخت رایج بوده است (68) توسط قرآن زدوده شد بدون اینکه با تأثیرپذیری از فرهنگ جاهلیت در راه هدایت بشر، راه مماشات در پیش گیرد.
شهید صدر (ره) در اینباره نوشته است:
«فرق است میان اینکه اوضاع و شرایط محیط و واقعیتهای بیرونی خودشان را بر رسالت تحمیل کنند و این که اهداف و غایاتی که رسالت درصدد تحققبخشیدن آنهاست، شیوه و روش خاصی را برای رسالت اقتضا کند، زیرا هدف و منظور از رسالت دو چیز مستقل از رسالت نیست تا اینکه تأثیر آن دو بر رسالت یک تأثیر تحمیلشده و خارج به حساب آیند. » (69)
گرچه گزارههای قرآنی حاکی از واقعیت است و آموزههای قرآنی در پیوند با حوادث و وقایع است و نمیتوان از نقش محیط در شکلدادن به قالب ظاهری استدلال چشم پوشید، در عین حال پیام همیشه جاویدان و زندهی قرآنی مورد توجه است. اگر قرآنکریم به فرهنگ زمان نزول نظر دارد و از طریق همان فرهنگ سخن خود را به جهانیان ارائه کرده است اما مولود فرهنگ نیست که تحت تأثیر فرهنگ جاهلی و ذهن و ضمیر عرب آن عصر باشد، قرآن دارای معارفی بلند و ژرف است فراتر از افق دید مردم و فرهنگ عصر نزول، معارفی که در تمام در ازای تاریخ بشر نقش سازنده و هدایتگر خود را ایفا کرده است، لذا اگرچه ناظر به فرهنگ زمان نزول است اما خود فرهنگی را پدید آورد که فرهنگ جاهلی را ریشهکن کرد. از اینرو آشنایی با سبب نزول برای درک معانی عمیق الهی مفید است. ندیدن متن از افق تاریخ زمان پیدایش آن، اشتباه است و نتیجهاش محرومیت از زلال ناب قرآن. به شرطی که از پنجرهی آن، دلالت متن و معنای عمیق آن کشف شود.
لذا این فرض که چون قرآن برای همهی عصرها و نسلهاست، بیتوجه به نیازها و شرایط عصر رسالت، هرگز آیهای ناظر به حادثهای و یا واقعهای نیامده و همه پیامها کلی است، بیمورد است.
پنانکه نصرحامد نقل میکند، یکی از دانشمندان در جلسهی نقد و بررسی همین موضوع، طرح کرده است:
«ما از کدام وحی و کدام واقع سخن میگوییم؟ وحی در اسلام همان قرآن و سنت است، قرآن کلام قدیم خداوند و صفت قدیم و ازلی ذات اوست. این قرآن قبل از آفرینش آسمانها و زمین و پیش از آفرینش انسان و پیش از آنکه هرگونه واقعی در کار باشد به زبان عربی در لوح محفوظ مدون بوده است، آنگاه مطابق طرح متقن، الهی و از پیش تعیینشده، تنزیل و بر واقع خارجی هماهنگ و سوار شده است بنابراین، واقع نه اولویتی بر وحی دارد و نه تأثیر و ارتباطی با آن، چراکه علم خداوند شامل گذشته و حال و آینده و محیط به تمام جزئیات و کلیات است حتی خداوند همهی آنچه اکنون ما میگوییم و قبلاً گفتهایم میداند و اراده کرده است. تمام اشیاء، وقایع، اندیشهها، و جملاتی که در عالم هستی وجود دارد مورد ارادهی او و جزئی از کلمات بیپایان اوست. » (70)
پیش از این، سخن شحرور را در اینباره بازگویی کردیم.
از سوی دیگر این پندار که تمام آیات الهی دارای اسباب نزول و ناظر به حوادث زمان نزول هستند نیز افراط است، در میان شش هزار و دویست و سی و شش آیهی قرآن که مسائل گوناگون را به منظور هدایت انسانها بیان کرده تنها بخشی از آن ناظر به آن دوران و پرسشهایی بوده که مردم عصر پیامبر (ص) و کار داشتهاند که همگی با مسائل کلی و جنبههای هدایتی و تربیتی برای تمام جوامع بشری قابل توسیع است. تمامی اینها گرچه نمود و رنگ خصوصیت زمانی و فرهنگی عصر را دارد زیرا: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ ...» (71) اما چناچه گفتهاند و در جای خود بحث خواهیم کرد: «خصوصیت واقعه موجب محدودیت حکم نمیگردد. »
همانطور که بیان شد این فقط بخش اندکی از آیات را تشکیل میدهد، قسمت دیگر آیات که شامل احکام عملی، اعتقادی، اندیشهها و روشها، سیر و سلوک اخلاقی و فردی و اجتماعی، معاد و قیامت و توحید، و... است، اسباب نزول خاصی ندارد و علت نزول همهی آیات، هدایت بشر و رساندن انسانها به کمال است، طبری فقط برای 564 آیه و واحدی 629 آیه (حدود ده درصد از مجموع کل آیات) و سیوطی در لبابالنقول برای 857 آیه (چهارده درصد) اسباب نزول آورده است.
پیام موجود در آیات الهی، ابدی و جهانشمول است و از مقاصد و اهداف الهی به حساب میآید. این وقایع ظرف نزول آیاتند که زمینهی پذیرش و درک بهتر آیات را فراهم میآورند و نقش تعلیمی و تربیتی آیات را بالا میبرند و آنها را متناسب با نیازها و مقتضای حال، که خود جنبهای از اعجاز قرآن است، میسازند.
حسن حنفی برای ادعای خود که همهی آیات دارای سبب نزول هستند دلیلی نیاورده است. آری همهی آیات الهی سبب نزولی عام دارد که همان هدایت مردمان به کمال مطلق است.
«ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ» (72)
سخنان شحرور نیز تفریط است، به راستی آیا اگر جریان ظهار پیش نمیآمد آیات الهی با همین ساختار، قالب و الفاظ نازل میشد؟
گفتار شهید صدر در این زمینه آموزنده است:
«طرح دگرگونی ریشهای و اساسی اجتماع، که به تعبیر قرآن خروج از ظلمات به نور است، به پایگاهی نیازمند است. قرآنکریم به این پایگاه اهمیت داده است و رویارویی با مسائل و پیشامدهای زمان رسولخدا (ص) را، که با هدف هدایت انسانها متناسب است، وجههی همت قرار داده و در برابر هر رویداد مهم موضع گرفت تا این هدف بزرگ تحقق یابد. بدیهی است که ایجاد این پایگاه و تثبیت آن، در عین اینکه مأموریتی دشوار و بسیار پیچیده برای پیامبر (ص) بود، نقش مهمی در آیندهی رسالت و توانمندی آن برای جاودانگی و استمرار جهانشمولی و استقرار ایفا کرد ... این پایگاه باید به گونهای ساخته میشد که پس از انقطاع وحی بتواند بیوقفه به کار خود ادامه دهد به همین دلیل در عمدهی آیات مربوط به حوادث و وقایع، به جزئیات پرداخته است...» (73)
اگر منظور ابوزید و امثال او از ارتباط دوسویه، دیالکتیک یا رابطهی دوطرفه میان متن و واقعیت، این باشد که نص قرآن در واقع و فرهنگی خاص شکل گرفته نه نه در خلأ، و در عین حال نمودار و تصویرگر صرف نیست بلکه از سویی عامل و تغییردهندهی آن نیز هست، این مطلب درست و شایان توجه است. اصولاً اعجاز قرآن در جنبههای بلاغی آن به معنای مطابقت کلام فصیح با مقتضای حال است:
«پیوستگی اسباب نزول با نزول آیات مورد نیاز، نشانهی واقعگرایی قرآن در تشریع احکام است. قرآن رخدادهای جامعهی مسلمین را پیگیری میکند تا به صورت واقعی به آن پاسخ دهد. » (74) و این خود نشان از اعجاز قرآن دارد. (75)
اگر قرآن میخواست کتاب جاوید برای تمام نسلها و عصرها باشد و بتواند آموزههایش را همیشگی کند میبایست در آغاز، واقعیتها و خواستههای طبیعی، شرایط روحی، و نیازهای مردمی را که نخستین مخاطبان وحی به شمار میروند، رعایت کند و در امر تبلیغ با برقرار یارتباط و انس و نزدیکی به مخاطب تأثیر لازم را بگذارد و نقش تربیتی خود را ایفا کند و دردهای اجتماع را درمان نماید و نهضتی ایجاد کند که شعلههایش قرنها فروزان بماند و فکر و اندیشه و عمل مخاطبان عصر نزول و دیگر دورهها را سامان دهد و آنان را به سوی آرمانهای والا و مقصدهای عالی سوق دهد.
قرآنکریم در دو مرحلهی مکی و مدنی، از جهت محتوا و ساختار، متفاوت است و این تفاوت به دلیل اختلاف واقع و شرایط خارجی در این دو مرحله است.
نصر حامد مینویسد: «این اختلاف محتوا و ساخت چیزی جز بازتاب این دو مرحله در شکلگیری وحی نیست. در دورهی مکی تأکید نص در بنیانگذاری اندیشهی جدید توحید باوری و نفی شرک در جامعهی جدید است. در این مرحله صحبت از قانون عملی نیست اما در دوران مدنی، بحث تشکّل اجتماعی و قانونمندساختن این تشکّل مطرح است.» (76)
نصر حامد پس از آنکه جریان صلح حدیبیه در سال ششم هجری را مطرح کرده و نوشته است:
«تحول سیاسی و ثبات موقعیت مسلمانان بر ساختار زبانی و سبک قرآن و محتوای آن تأثیر گذاشت ... در اینجا کلیت وحی نه پاسخی به واقعیت است بلکه وحی به همان میزان و بر اساس دادههای متغیر برای تغییر آن نیز میکوشد. » (77)
این سخن همان مطابقت کلام با مقتضای حال و شرایط است و دلیلی بر اعجاز قرآن. در پرتو توجه به زمینههای شکلگیری پیام است که هدف قرآن بهتر فهمیده میشود. بنابراین در تمام آیات قرآن که در فضاها و زمانهای مختلف طی بیست سال و اندی نازل شد، گرچه تفاوتی در ساختار و قالب و الفاظ مشاهده میشود، اما یکپارچگی و وحدت کلی محفوظ مانده است. روند دعوت و جوهرهی پیام و خط کلی دعوت یکی است و در هر شرایطی رهنمود به سعادت بشر را دربر دارد: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (78)
به علاوه، اعتقاد به جن و امثال آن تنها به این دلیل که در بین عرب جاهلی وجود داشته خرافی و باطل نیست. قرآن منزه است از این که باطل بدان راه یابد: «لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَكِیمٍ حَمِیدٍ» (79)
مراد ابوزید از لوح محفوظی که با اسباب نزول در تنافی است و در مقام ردّ آن قائل به فرهنگیشدن قرآن شده، این است که قرآن با همین الفاظ و کلمات در لوح محفوظ قرار دارد. زرکشی به این معنا از لوح محفوظ اشاره کرده است:
«و ذکر بعضهم أنّ أحرفالقرآن فیاللوحالمحفوظ، کلّ حرفٍ منها بقدر جبل قاف ...» (80)
این نظریه بر تصور عامیانهای از لوح محفوظ استوار است که لوح محفوظ مثل صفحهی کاغذی است که قرآن پیش از نزول به دنیا در آن نوشته شده است. نصر حامد با این پیشفرض در رد آن گفته است:
«اگر آنچه از وحی به صورت پراکنده نازل شده، همه در امالکتاب و لوح محفوظ جمع است چنانکه گفته است: «فِی كِتَابٍ مَّكْنُونٍ، لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» (81) پس نزول آیات ثبتشده در لوح محفوظ و سپس نسخ آن، این ابدیت موهوم را نفی میکند ... » (82)
باید دانست این تصور که لوح محفوظ صفحهای است که در آن قرآن با همین کلمات و الفاظ در آن نوشته شده پنداری نادرست است. لوح در لغت استخوان پهن است که بر روی آن بتوان چیزی نوشت اما اصطلاح «لوح محفوظ» در: «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَّجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ» (83) مبدأ و مرجع قرآن دانستهشده و در مفهوم خاص قرآنی، به جایگاه قرآن در پیشگاه خداوند و علوم الهی اشاره میکند که از هر دگرگونی و نابودی مصون است. شبیه همین واژه و در همان معنا «أمالکتاب» (84) آمده است.
درباره لوح محفوظ اقوال متعددی آمده است. که مشهورترین آنها این است که لوح محفوظ یا به معنای علم الهی است، یا به معنای آن وجه ثابت این جهان طبیعت، که حقایق قرآن به شکل سنتها و واقعیتهای عینی در آن موجود است ... بحث مفصل دربارهی لوح محفوظ مجالی دیگر میطلبد.
علامهی طباطبایی (ره) در اینباره نوشته است:
منظور این نیست که قرآن نزد خدای تعالی پیش از این به همین صورتی که اکنون میان دو جلد قرار دارد نوشته شده باشد و آیات و سورههایش مرتب بوده، آنگاه به تدریج بر رسول خدا (ص) نازل شده تا به تدریج بر مردمش بخواند، همانگونه که یک معلم هر روز یک صفحه و یک فصل از یک کتاب را با رعایت استعداد دانش آموز برای او میخواند. زیرا فرق است بین این که آموزگار کتابی را قسمتقسمت به دانشآموز القا کند، و آنکه قرآن قسمتقسمت بر رسولاکرم (ص) نازل شده باشد. زیرا نازلشدن هر قسمت از آیات، بسته به وقوع حادثهای مناسب با آن قسمت است و در مسأله دانشآموز و آموزگار چنین چیزی نیست و اسباب خارجی دخالتی در- متن- درس روز به روز آنان ندارد و به همین جهت ممکن است همهی قسمتها را که در زمانهای مختلف باید تدریس شود یکجا جمع نمود و در یک زمان همه را به یک دانشآموز پراستعداد درس داد، ولی ممکن نیست که امثال آیه «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ» با آیه «قَاتِلُواْ الَّذِینَ یَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ» که یکی دستور عفو میدهد و دیگری دستور جنگ، یک مرتبه بر آن جناب نازل شده باشد، و همچنین آیات مربوط به وقایع مانند آیهی «قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُكَ فِی زَوْجِهَا» (85)
خداوند متعال معنا و مقصود خود را در قالب زبان عربی درآورده است. آیا خداوند ناتوان است که پیام خود را آنگونه که لازمهی هدایت انسانهاست به مردم برساند؟ و برای سخنگفتن باید منتظر واقعهای یا سؤالی تازه باشد؟ و اگر واسطهاش در دنیا نبود دیگر عاجز باشد و به اصطلاح دستش از دنیا کوتاه باشد؟
وحی الهی از مبدأ حقیقت، بر اساس واقعیتهای عینی حیات و وجود انسان و بشر ارائه گردیده، هر آنچه برای هدایت او لازم بود:
«وَبِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ ... » (86) و «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ» (87)
پیام قرآن پیامی فراتاریخی است، آیات الهی از فراز بر پیامبراکرم (ص) در جزیرةالعرب به سوی مردمی عرب، به تدریج طی بیست و اندی سال، قرنها پیش فروفرستاده شد تا حقیقت مطلق را برای افراد بشر بیان کند و آنان را به سوی هدایت و کمال رهنمون شود.
آقای جوادی آملی نوشته است:
«بدون شک مناسبتها و عواملی باعث ایجاد زمینههایی برای نزول یک یا چند آیه بوده است. سورههای قرآن فصل جدیدی بود که با نزول «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» گشوده میشد. سورههای قرآن گاه به طور دفعی نازل میشد و برخی به تدریج طی چند ماه یا چند سال. در این مدت در محدودهی زندگی مسلمانان و جهان خارج اتفاقاتی افتاده و شرایطی خاص در آنجا حاکم بوده است، آگاهی از ملابسات نزول و رویدادها، و شناخت آنها در آغاز هر سوره، به نوعی ترسیم فضای نزول آن سوره است. گاه بر اثر نزول آیات، رخدادهایی پیش میآمد، بنابراین هم فضای فکری حاکم، نزول آیه یا آیاتی را موجب میشد و هم نزول سوره تنزّل تدریجی قرآن، فضا و جو را دگرگون میکرد. » (89)
ترسیم دقیق فضای نزول سوره در چنین مواردی به فهم بهتر پیام سوره کمک میکند.
با سیری در محتوای پیامهای قرآن نیز روشن میشود که دعوت قرآن به هدایت و کمال و مقاصد اساسی آن مرتبط با نیازهای فطری و پرسشهای معنوی و اعتقادات انسان است که فراتر از بسترهای محدود و تعلقات قومی و نژادی است.
حوادث، پرسشها و موقعیتهای نزول آیات، از باب انطباق آیه بر یک مصداق خاص است، نه پیام و بیان مفهوم آیه که امری کلی و فراگیر است. خطابهای قرآن گرچه گاه متوجه گروه یا افراد خاصی است اما نوع پیام و خطاب قابل تعمیم است و در آن عامل زمان و مکان دخالتی ندارد. (89)
این بحث همان است که در فقه و تفسیر، پیش از این با عنوان «عموم لفظ و خصوص سبب» مطرح بوده و فقها به طور جدی به آن توجه داشتهاند و ما در فصلهای بعد بدان خواهیم پرداخت.
ابوزید نیز این بحث را زیر همین عنوان آورده است:
«وقایع بینهایتاند، واقع در حال حرکت پیوسته است و سیال، اما از سویی متون محدودند، زیرا اگرچه متون، همه این وقایع را به سبب توانایی زبان و تعمیم و تجرید میتوانند در بر بگیرند، ولی این فراگیری و شمول ناگزیر باید به دلالتکنندههایی در ساخترا متن و یا در سیاق اجتماعی خطاب متن مستند باشد. » (90)
به دیگر سخن میتوان به طور خلاصه گفت: آموزههای وحیانی قرآن بیگمان واقعگراست بدین معنا که با وضع جاری برخورد کرده و آن را چنانکه در بیان دانشمندان دیدیم در قالب شایستهای برای عرضهی هدفهای بلندش به کار گرفته است، و این بسیار متفاوت است با اینکه آموزههای وحیانی را اثرپذیر از واقع روزگار بدانیم. به عبارت دیگر هدفگیری آموزههای وحیانی روح حقایق، نهفته در آن است چه در پیوند با حادثهای که نازل شده باشد یا بدون ارتباط با آن و به طور مستقیم. به مثل به هنگام سخن از حادثه و واقعهای که زمینهی نزول آیه یا آیاتی شده است وحی الهی روح جریان پیراسته از ملابسات تاریخی و اجتماعی را هدفگیری کرده است. در اینگونه موارد، توجه به سبب نزول و زمینههای نزول آیات به مفسر نگاهی تاریخی میدهد تا در پرتو آن، آیه را به درستی بفهمد، و با توجه به همان نگاه تاریخی، ملابسات تاریخی اجتماعی و ... آن را بپیراید و با الغای خصوصیات به روح آن برسد که ابدی و فراتاریخی است.
پینوشتها:
1. واحدی، اسبابالنزول، ص 4.
2. سیوطی، الاتقان، پیشین، ص 108، * این جمله را سیوطی به ابن دقیق العید نسبت داده است و زرکشی آن را از ابوالفتح القشیری نقل میکند. دکتر عبدالحلیم انیس نوشته است: «إنهما واحد فإبن دقیق العید یکنی بأبیالفتح» ر. ک: فضل حسن عباس، اتقانالبرهان، پیشین، ص 250؛ نیز بنگرید به تعلیق یوسف مرعشی در البرهان فی علوم القرآن، زرکشی، پاورقی ص 117.
3. محمد الخضری، اصولالفقه، ص 231.
4. همان، ص 232
5. ابواسحاق شاطبی، الموافقات، پیشین، ج3، صص 347- 348.
6. محمد محمد ابوشهبه، الإسرائیلیات و الموضوعات، صص 32-35؛ طبرسی، مجمعالبیان، پیشین، فیض کاشانی، الصافی فی تفسیرالقرآن، 1399ق؛ محمدحسین ذهبی، التفسیر و المفسرون.
7. فخررازی، التفسیرالکبیر، پیشین، ج5، ص 46.
8. ابوالفتوح الرازی، روحالجنان و روضالجنان، ج1، ص 23-24.
9. ابومحمد بغوی، معالمالتنزیل، معروف به تفسیر بغوی، پیشین، ج1، ص 35؛ جرحانی نیز در تعریف نوشته است: تفسیر در شرع، توضیح معنای آیه و شأن و قصه آن و سببی است که آیه در آن شرایط نازل شده، با لفظی که با دلالت آشکار بر آن اشاره نماید: علی جرجانی، التعریفات، ص 76؛ نیز بنگرید به: علیاکبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، ذیل واژه تفسیر.
10. احمد جمالالدینالقاسمی، محاسن التأویل، ج1، ص 30.
11. زرکشی، البرهان فی علومالقرآن، ج1، صص 117- 123.
12. سیوطی، الإتقان فیعلومالقرآن، ج1، صص 120- 122.
13. سیدعبدالقادر ملاحویش آل غازی، بیانالمعانی علی حسب ترتیبالنزول، ج1، ص 26.
14. مرتضی مطهری، شناخت قرآن، ص 19.
15. محمدسعید رمضان بوطی، من روائعالقرآن، ص 122.
16. علی شواخ اسحاق، معجم مصنفات القرآنالکریم، ج1، صص 127-126.
17. بنگرید به: زرکشی، البرهان فی علومالقرآن، ج1، ص 192.
18. وهبه زحیلی، التفسیرالمنیر، ج1، ص 18.
19. وهبه زحیلی، التفسیرالمنیر، ج1، ص 19.
20. محمدطاهربن عاشور، التحریر والتنویر، پیشین، ج1، صص 46 تا 51.
21. همان، ص 51.
22. نجم/ 4.
23. زرقانی، مناهلالعرفان، پیشین، ج1، ص 106.
24. محمدهادی معرفت، التمهید، پیشین، همان؛ نیز بنگرید: همو، تفسیر و مفسران، ج1، ص 220.
25. لطفی صباغ، بحوث فی اصولالتفسیر، پیشین، صص 126-127
26. غازی عنایت، اسباب نزولالقرآنی، صص 27 تا 39* در واقع جلد دوم کتاب هدیالفرقان فی علومالقرآن است.
27. محمد محمد ابوشبهه، المدخل لدراسة القرآنالکریم، پیشین، ص 125.
28. یوسف، قرضاوی، کیف نتعامل معالقرآنالعظیم، پیشین، ص 250.
29. محمدباقر صدر، المدرسةالقرآنیة، ص 229.
30. فضلحسن عباس، اتقانالبرهان فی علومالقرآن، پیشین، ص 253.
31. عمادالدین الرشید، اسبابالنزول و اثرها فی بیانالنصوص، پیشین، ص 41.
32. محمدعبدالرحیم محمد، التفسیرالنبوی، خصائصه و مصادره، ص 65.
33. نصرحامد، ابوزید، دوائرالخوف، قرائه فی خطابالمرأة، صص 203-205.
34. نصرحامد، ابوزید، دوائرالخوف، قرائه فی خطابالمرأة، معنای متن، ص 179.
35. همو، النص، السلطة، الفکرالدینی بین ارادةالمعرفة و ارادةالهیمنة، ص 76.
36. همو، مفهومالنص، ص 24.
37. معنای متن، ترجمه مرتضی کریمینیا، پیشین، ص 179.
38. همان.
39. معنای متن، ترجمه مرتضی کریمینیا، پیشین؛ هرمنوتیک فلسفی هانس گادامر، بر روش دیالکتیکی (گفتگو با متن) تأکید دارد و از آن به «پیوند افقها» تعبیر کرده است. وی فهم را محصول گفتگوی مفسر با متن میداند. بنگرید به: نصرحامد، ابوزید، اشکالیاتالقراءة و آلیاتالتأویل، ص 49. بخشی از مباحث کارکرد زبان و تفسیر متن (هرمنوتیک) در حوزه علوم اسلامی را پیشینیان در مباحث الفاظ اصول فقه مطرح کردهاند.
40. همان، ص 198.
41. همان، ص 145.
42. معنای متن، ترجمه مرتضی کریمینیا، پیشین، ص 145.
43. همو، نقدالخطابالدینی، ص 212.
44. همان، ص 213.
45. همو، تاریخمندی، مفهوم پوشیده و مبهم، ترجمه و تحقیق محمدتقی کرمی، مجلهی نقد و نظر، ش12، سال ششم، 1379، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم.
46. نقدالخطابالدینی، ص 213، مشابه این رویکرد به فرقهی قادیانیه نسبت داده شده که معتقد به محدودیت و تعلق فرهنگی پارهای از احکام قرآن به عصر نزول هستند. ر. ک: فصلنامه تخصصی ادیان هفتآسمان، ش17، ص 162.
47. نقدالخطابالدینی، ص 213، مشابه این رویکرد به فرقهی قادیانیه نسبت که قادیانیه معتقد به محدودیت و تعلق فرهنگی پارهای از احکام قرآن به عصر نزول هستند. ر. ک: فصلنامه تخصصی ادیان هفتآسمان، ش17، ص 162.
48. همان، صص 35-36.
49. همان، با تلخیص.
50. مفهومالنص، ص 24.
51. همان.
52. مرتضی کریمینیا، آراء و اندیشههای نصرحامد ابوزید، ص 24.
53. حسن حنفی، الإسلام و الحداثة، الوحی و الواقع دراسة فی اسبابالنزول، ص 135.
54. همان.
55. محمد شحرور، الکتاب و الفرقان، ص 93.
56. عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، پیشین، ص 29.
57. عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، پیشین، ص 68.
58. همان، ص 71.
59. عبدالکریم سروش، مجله کیان، شماره 39، ص 8.
60. محمدباقر سعیدی روشن، تحلیل زبان قرآن و روششناسی فهم آن، ص 350.
61. ابوحامد محمدبن محمد غزالی، المستصفی من علمالأصول، ج2، ص 60.
62. قرآنکریم به همه حوادث مهمی که در زمان پیامبراکرم (ص) رخ داد اشاره نکرده است. اشاره آیات به حوادث و وقایعی است که در راستای جنبه ماندگار هدایت الهی باشد. بنگرید به: آراء اندیشمندان و مفسران در تأیید این مطلب: طبرسی (ره)، مجمعالبیان، پیشین، ج5و6، ص 586؛ فخررازی، التفسیرالکبیر، ج12، ص 98؛ محمدبن یوسف مشهور به ابوحیانالاندلسی، البحرالمحیط فیالتفسیر، ج6، ص 582، ابوالفضل شهابالدین آلوسی محمود، روحالمعانی فی تفسیرالقرآنالعظیم و السبعالمثانی، ج8، ص 216؛ رشید رضا، المنار، پیشین، ج7، ص 395؛ محمدطاهرابن عاشور، التحریر و التنویر، پیشین، ج1، ص 253و ... .
63. محمدهادی معرفت، نامه مفید، شمارهی 6، ص 5.
64. سامر اسلامبولی، ظاهرةالنصالقرآنی، ص 129.
65. همان.
66. همان، ص 130.
67. برای توضیح بیشتر در این خصوص بنگرید به رشید رضا، المنار، پیشین، ج6، ص 166.
68. مانند ربا، شرب خمر، شرک و بتپرستی، قمار و ... .
69. سیدمحمدباقر حکیم، علومالقرآن، ص 49.
70. نصرحامد، ابوزید، نقدالخطابالدینی، پیشین، ص 201.
71. ابراهیم/ 4.
72. بقره/ 2.
73. سیدمحمدباقر حکیم، علومالقرآن، پیشین، صص 52-53.
74. محمدحسین فضل ا...، من وحیالقرآن، ج4، ص 304.
75. ابن عاشور، التحریر و التنویر، پیشین، ج1، صص 46-50.
76. ابوزید، نصرحامد، ابوزید، نقدالخطابالدینی، پیشین، صص 41، 42.
77. همان.
78. حدید/ 25.
79. فصلت/ 42.
80. زرکشی، البرهان فی علومالقرآن، پیشین، ج1، ص 323.
81. واقعه/ 79.
82. نصرحامد، ابوزید، معنای متن، پیشین، ص 235.
83. بروج/ 22.
84. «یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ»: رعد/ 39؛ «وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْكِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَكِیمٌ»؛ زخرف/ 4.
85. طباطبایی، المیزان، پیشین، ج3، ص 153.
86. إسرا/ 105.
87. همان/ 82.
88. عبدالله جوادیآمل، تفسیر تسنیم، پیشین، مقدمه.
89. ابوزید نوشته است: «به نظر میرسد مقیدشدن فعل خداوند، به این قیود زمانی و مکانی نوعی محدودیت برای آن بیهمتای مطلق تلقی میشود ...»: معنای متن، پیشین، ص 183.
90. نصر حامد، ابوزید، مفهومالنص، صص 102، 103.
پیروزفر، سهیلا؛ (1391)، اسباب نزول و نقش آن در تفسیر قرآن، تهران: موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی- بهنشر، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}